يکي از دوستام تعريف ميکرد:
مامانم موقع نماز خوندن عادت داره به زبون الله اکبري با ما مکالمه کنه!
يعني اينکه وسطِ نماز هر الله اکبر بلندي که ميگه،يه منظوري داره!
اونموقع ست که ما هي چک ميکنيم ببينيم منظورش چيه!
يه روز وسط نماز يه الله اکبر کشداري گفت!
منم مثل فشنگ از جام پريدم و زير گازو چک کردم؛
پشت درو نگاه کردم که ببينم کسي در نزده باشه!
چراغارو چک کردم مبادا يکي روشن مونده باشه!
چيزي پيدا نکردم به مامانم نگاه کردم ديدم داره هي با چشم و ابروش واسه من
ناز ميکنه!
آخر که ديد من نفهميدم يه اخمي کرد و يه الله اکبر شديد و بيخيال شد!
وقتي نمازش تموم شد با عصبانيت برگشت گفت:
واقعا که خـــــــــــــري! مگه کوري نميبيني گرممه!
يه ساعته ميگم کــولر رو روشن کن ..
---------------------------------------------------
يکي از دوستان تعريف ميکرد که يه بار سر يه چارراه، يه دونه از اين وانت سبزي فروشا، چراغ قرمزو رد کرد. پليسه از تو بلندگوش گفت : وانت کجا مييرييييييييييي؟ وانت تو بلندگوش گفت : دارم ميرم خونم
نظرات شما عزیزان: