تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای ور خود از تخمه ی جمشید و فریدون باشی
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل باری به غلط صرف شد ایام شبابت
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق هر دم آید غمی ازنو به مبارک بادم
تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی
تا کی غم دنیای د نی ای دل دانا حیفست زخوبی که شود عاشق زشتی
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام شروش
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
نظرات شما عزیزان: